هوا بارانی ست ولی شیشه ؛ چرا بخار نمیگیری ؟
نترس ؛ رفت … دیگر اسمش را رویت نمی نویسم !
...............................................................................
قصـــه من هنــوز تمــام نشـده …
نمیـدانم چرا کــلاغــم زود به خـــانه اش رِسیــد …!!
جریان زندگی چیزی جز…
مبارزه میان عاطفه و عقل نیست…
سالهاست کوهستان دلم به حرمت ردپایت …
به برف هایش اجازه آب شدن نمیدهد…
ای اشک دوباره در دلم درد شدی / تا دیده ی من رسیدی و سرد شدی
از کودکی ام هر آنزمان خواستمت / گفتند دگر گریه نکن مرد شدی . . .
دلم “آرامش” وارونه میخواهد :
“ش م ا ر ا ” . . .
یادمان باشد
وقتی کسی را به خودمان وابسته کردیم
در برابرش مسئولیم...
در برابر اشکهایش
شکستن غرورش
لحظه های شکستنش در تنهایی
و لحظه های بی قراریش
و اگر یادمان برود
در جایی دیگر
سرنوشت یادمان خواهد آورد
و این بار ما خود فراموش خواهیم شد
نظرات شما عزیزان:
وبلاگت خیلی قشنگه بازم سر بزن ممنون